ماجرا از اين قرار بود كه 19خرداد امسال جواني با سر و صورتي كبود به اداره پليس رفت و از يك گروگانگيري خبر داد. او گفت: ساعتي قبل براي انجام كاري به جنوب غرب تهران رفته بودم كه يكباره ياد يكي از دوستانم كه خانهاش در آن حوالي بود افتادم.
موبايلم را برداشتم و به او زنگ زدم. اتفاقا دوستم به نام حسين داخل خانه بود و مرا براي صرف ناهار به آپارتمانش دعوت كرد. من هم به آنجا رفتم. وقتي حسين را ديدم متوجه شدم كه اصلا رفتارعادي ندارد. مدتها بود كه او را نديده بودم و انگار مقدار زيادي شيشه كشيده بود. همان لحظه خواستم آنجا را ترك كنم كه ناگهان او از آشپزخانه يك چاقو برداشت و به سمت من حمله كرد. حسين تهديد كرد اگر موبايلم و همه لوازم همراهم را به او ندهم، مرا ميكشد. من هم از ترس جانم قبول كردم.
شاكي ادامه داد: در آن لحظه خودم را لعنت ميكردم كه چرا به آپارتمان حسين رفته بودم. او با طناب و چسب دست و دهانم را بست و چاقو را زير گلويم گذاشت و خواست تا همراهش به پاركينگ برويم. در آن شرايط چارهاي جز تسليم شدن نداشتم. حسين مرا به پاركينگ برد و داخل صندوق عقب پرايدش گذاشت. او حركت كرد و من تلاش ميكردم سر وصدا راه بيندازم تا شايد كسي صدايم را بشنود و كمك كند.
اما حسين صداي ضبط ماشينش را زياد كرد تا كسي صداي مرا نشنود. نميدانستم چه نقشهاي در سر دارد و فقط به فكر اين بودم كه هر طور شده خودم را نجات دهم. در آن شرايط چيزي شبيه به ميخ در صندوق عقب پيدا كردم و درحاليكه دستانم بسته بود به سختي با آن در صندوق عقب را باز كردم. در يكي از خيابانهاي جنوب تهران بوديم و حسين در حال رانندگي بود كه خودم را به بيرون از ماشين پرتاب كردم و با كمك مردم توانستم خودم را نجات دهم.
- پايان 6ماه فرار
با ثبت اين شكايت، تيمي از كارآگاهان با دستور قاضي سيفي بازپرس شعبه چهارم دادسراي امورجنايي تهران جست و جو براي دستگيري زورگير آدم ربا را شروع كردند. آنها راهي مخفيگاه وي شدند اما او پس از اين حادثه، فراري شده بود. در شرايطي كه متهم سعي كرده بود ردي از خود به جا نگذارد مأموران پس از گذشت 6ماه توانستند پاتوق وي را شناسايي كنند. او 28آذرماه در عملياتي غافلگيرانه دستگير شد و روز گذشته براي تحقيقات قضايي به دادسراي امور جنايي تهران منتقل شد.
متهم شيشهاي درخصوص انگيزهاش از آدمربايي گفت: آن روز خيلي شيشه كشيده بودم و توهمات عجيبي به سراغم آمده بود. همان لحظه هم دوستم با من تماس گرفت كه او را براي صرف ناهار به خانهام دعوت كردم. وقتي چشمم به او افتاد چيزهاي عجيبي در نگاهش ديدم. صداهاي عجيبي در گوشم ميشنيدم كه ميگفتند دوستت اعتياد شديدي دارد و تو ماموريت داري كه او را به كمپ ترك اعتياد ببري تا نجاتش دهي.
توهمات ناشي از مصرف شيشه قبلا هم سراغم آمده بود. آن روز فكر كردم كه يك قهرمان هستم و بايد دوستم را نجات دهم. همين توهمات و صداهاي عجيب باعث شد كه نقشه ربودن او را بكشم. حتي موبايلش را هم از او گرفتم و با تهديد چاقو دست و دهانش را بستم تا او را به كمپي در حاشيه تهران برسانم. اما او زيركتر از اين حرفها بود و درحاليكه مشغول رانندگي بودم، بيآنكه متوجه شوم توانست فرار كند.به گزارش همشهري، اين متهم پس از اقرار در اختيار مأموران پليس آگاهي تهران قرار گرفت و تحقيقات از وي همچنان ادامه دارد.
نظر شما